وبلاگ شخصی من وبلاگ وحید جنتی T روزهای آخر صفر که میشود هیچ چیز جز همین تک بیت نمیتواند اوج مصیبت را نشان دهد «دختر بدرالدجی امشب سه جا دارد عزا/ گاه میگوید پدر، گاهی حسن، گاهی رضا»…
صوت صلوات خاصه امام رضا علیه السلام این صوت را از اینجا دریافت کنید اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلوه کثیره تامه زاکیه متواصله متواتره مترادفه کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک
در کلام رهبری شش تدبیر امام رضا علیهالسلام در نبرد با مأمون (بخشهایی از پیام حضرت آیتالله خامنهای به کنگرهی جهانی امام رضا علیهالسلام در ۱۸ مرداد سال ۱۳۶۳) “مهمترین چیزی که در زندگی ائمه بهطور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر “مبارزه حاد سیاسی” است. از آغاز نیمه دوم قرن اول هجری که خلافت اسلامی بهطور آشکار با پیرایههای سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حکومت جابرانه پادشاهی بدل گشت، ائمه اهلبیت (علیهمالسّلام) مبارزه سیاسی خود را به شیوهای متناسب با اوضاع و شرائط، شدت بخشیدند. این مبارزه بزرگترین هدفشتشکیل نظام اسلامی و تأسیس حکومتی بر پایه امامت بود. تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنی از دوران دهساله زندگی امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنجساله جنگهای داخلی میان خراسان و بغداد به ما ارائه کند، اما به تدبر میتوان فهمید که امام هشتم در این دوران همان مبارزه درازمدت اهلبیت را که در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهتگیری و همان اهداف ادامه میداده است. اکنون جای آن است که به اختصار، حادثه ولیعهدی را مورد مطالعه قرار دهیم. در این حادثه امام هشتم علیبنموسیالرضا در برابر یک تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یک نبرد پنهانی سیاسی که پیروزی یا ناکامی آن میتوانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد. مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب میکرد: اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنهی مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بیخطر بود. همانطور که گفتم شیعیان در پوشش تقیه، مبارزاتی خستگیناپذیر و تمام نشدنی داشتند،این مبارزات که با دو ویژگی همراه بود، تأثیر توصیفناپذیری در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگی، یکی مظلومیت بود و دیگری قداست… با این کار مأمون آن دو ویژگی مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان میگرفت زیرا جمعی که رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلقالعنان وقت و متصرف در امور کشور است نه مظلوم است و نه آنچنان مقدس. دوم: تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافتهای اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافتها بود. سوم: اینکه مأمون با این کار، امام را که همواره یک کانون معارضه و مبارزه بود، در کنترل دستگاههای خود قرار میداد و بهجز خود آن حضرت، همه سران و گردنکشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در میآورد. چهارم: اینکه امام را که یک عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤالها و شکوهها بود در محاصره مأموران حکومت قرار میداد و رفتهرفته رنگ مردمی بودن را از او میزدود و میان او مردم و سپس میان او و عواطف و محبتهای مردم فاصله میافکند. هدف پنجم این بود که با این کار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی کسب میکرد. طبیعی بود که در دنیای آن روز همه او را بر اینکه فرزندی از پیغمبر و شخصیت مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است ستایش کنند و همیشه چنین است که نزدیکی دینداران به دنیاطلبان از آبروی دینداران میکاهد و بر آبروی دنیاطلبان میافزاید. ششم آنکه در پندار مأمون، امام با این کار، به یک توجیهگر دستگاه خلافت بدل میگشت. بدیهی است شخصی در حد علمی و تقوائی امام با آن حیثیت و حرمت بینظیری که وی بهعنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حکومت برعهده میگرفت هیچ نغمهی مخالفی نمیتوانست خدشهای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد. این همان حصار منیعی بود که میتوانست همهی خطاها و زشتیهای دستگاه خلافت را از چشمها پوشیده بدارد. اکنون به تشریح سیاستها و تدابیر امام علیبنموسیالرضا در این حادثه میپردازیم: ۱- هنگامیکه امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و نارضائی خود پرکرد، بهطوریکه همهکس در پیرامون امام یقین کردند که مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور میکند. امام بدبینی خود به مأمون را با هر زبان ممکن به همهی گوشها رساند. در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانوادهاش هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که برای وداع انجام میداد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست. همه کسانی که باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوشبین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین میشدند در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مأمون که امام عزیزشان را اینطور ظالمانه از آنان جدا میکرد و به قتلگاه میبرد لبریز شد ۲- هنگامیکه در مرو پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت به شدت استنکاف کردند و تا وقتی مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نکرد آن را نپذیرفتند. این مطلب همهجا پیچید که علیبنموسیالرضا ولیعهدی و پیش از آن خلافت را که مأمون به او با اصرار پیشنهاد کرده بود نپذیرفته است. دستاندرکاران امور که به ظرافت تدبیر مأمون واقف نبودند ناشیانه عدم قبول امام را همهجا منتشر کردند، حتی فضلبنسهل در جمعی از کارگزاران و مأموران حکومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیدهام، امیرالمؤمنین آن را به علیبنموسیالرضا تقدیم میکند و علیبنموسی دست رد به سینهی او میزند. ۳- با این همه علیبنموسیالرضا فقط بدین شرط ولیعهدی را پذیرفت که در هیچیک از شئون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون که فکر میکرد فعلاً در شروع کار این شرط قابل تحمل است و بعدها به تدریج میتوان امام را به صحنه فعالیتهای خلافتی کشانید، این شرط را از آن حضرت قبول کرد. روشن است که با تحقق این شرط، نقشهی مأمون نقش برآب میشد و بیشترین هدفهای او نابرآورده میگشت. ۴- اما بهرهبرداری اصلی امام از این ماجرا بسی از اینها مهمتر است: امام با قبول ولیعهدی، دست به حرکتی میزند که در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بینظیر بوده است و آن برملا کردن داعیهی امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانهاست. تریبون عظیمخلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانی را که در طول یکصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه و به خصیصین و یاران نزدیک گفته نشده بود به صدای بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولی آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنها قرار نمیگرفت آن را به گوش همه رساند. ۵- درحالیکه مأمون امام را جدا از مردم میپسندید و این جدائی را در نهایت وسیلهای برای قطع رابطهی معنوی و عاطفی میان امام و مردم میخواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار میداد، با اینکه مأمون آگاهانه مسیر حرکت امام از مدینه تا مرو را به طرزی انتخاب کرده بود که شهرهای معروف به محبت اهل بیت مانند کوفه و قم در سر راه قرار نگیرند. امام در همان مسیر تعیین شده، از هر فرصتی برای ایجاد رابطهی جدیدی میان خود و مردم استفاده کرد. در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهائی که با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث سلسلةالذهب را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانههای معجزهآسای دیگری نیز آشکار ساخت و در جابهجای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد، در مرو که سر منزل اصلی و اقامتگاه خلافت بود هم هرگاه فرصتی دست داد حصارهای دستگاه حکومت را برای حضور در انبوه جمعیت مردم شکافت. ۶- نه تنها سرجنبانان تشیع از سوی امام به سکوت و سازش تشویق نشدند بلکه قرائن حاکی از آن است که وضع جدید امام موجب دلگرمی آنان شد و شورشگرانی که بیشترین دورانهای عمر خود را در کوههای صعبالعبور و آبادیهای دوردست و با سختی و دشواری میگذراندند با حمایت امام علیبنموسیالرضا حتی مورد احترام و تجلیل کارگزاران حکومت در شهرهای مختلف نیز قرار گرفتند. مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلکه حتی علیبنموسی مایهی امان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است، در مدینه و مکه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام علیبنموسی به تهمت حرص بدنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده بلکه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است. کوتاه سخن آنکه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی بدست نیاورده که بسیاری چیزها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست بدهد. اینجا بود که مأمون احساس شکست و خسران کرد و در صدد بر آمد که خطای فاحش خود را جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از این همه سرمایهگذاری سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتیناپذیر دستگاههای خلافت یعنی ائمه اهلبیت (علیهمالسّلام) به همان شیوهای متوسل شد که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند، یعنی قتل. بدیهی است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانی میسور نبود. قرائن نشان میدهد که مأمون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به کارهای دیگری دست زده است که شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به کار برد، شایعهپراکنی و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله این تدابیر است، به گمان زیاد اینکه ناگهان در مرو شایع شد که علیبنموسی همه مردم رابردگان خود میداند جز با دستاندرکاری عمال مأمون ممکن نبود. هنگامیکه ابیالصلت این خبر را برای امام آورد حضرت فرمود: “بار الها، ای پدیدآورنده آسمانها و زمین تو شاهدی که نه من و نه هیچ یک از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفتهایم و این یکی از همان ستمهائی است که از سوی اینان به ما میشود.” تشکیل مجالس مناظره با هر آن کسی که کمتر امیدی به غلبه او بر امام میرفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامیکه امام، مناظره کنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منکوب کرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید، مأمون در صدد برآمد که هر متکلم و اهل مجادلهای را به مجلس مناظره با امام بکشاند، شاید یک نفر در این بین بتواند امام را مجاب کند. البته چنان که میدانیم هر چه تشکیل مناظرات ادامه مییافت قدرت علمی امام آشکارتر میشد و مأمون از تأثیر این وسیله نومیدتر. در آخر چارهای جز آن نیافت که به دست خود و بدون هیچگونه واسطهای امام را مسموم کند و همین کار را کرد و در ماه صفر دویست و سه هجری یعنی قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یک سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود.”
امام رضا (ع) در کلام بزرگان اهل سنت
محمد بن طلحه شافعی(۶۵۲ق): «سخن در امیرالمؤمنین علی و زین العابدین علی گذشت و ایشان علی الرضا سومین آنهاست. کسی که در شخصیت ایشان تأمل کند، در مییابد که علی بن موسی وارث امیرالمؤمنین علی و زین العابدین علی است، و حکم میکند که ایشان سومین علی است. ایمان و جایگاه و منزلت ایشان فراوانی اصحاب ایشان، باعث شد تا مأمون وی را در امور حکومت شریک کند و ولایت عهدی را به ایشان بسپارد. عبدالله بن اسعد شافعی (۷۶۸ق): «وی امام جلیل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل کرم ابوالحسن علی بن موسی الکاظم است. وی یکی از دوازده امام شیعیان است که اساس مذهب بر نظریات ایشان است. وی صاحب مناقب و فضایل است. ابن صبّاغ مالکی (۸۵۵ق) به نقل از بعضی از اهل علم : «علی بن موسی الرضا داری والاترین و وافرترین فضایل و کرامات و برخوردار از برترین اخلاق و صورت و سیرت است که از پدرانش به ارث برده است. امام رضا به برکت سفارش پیغمبر و عنایت ایشان به دنیا آمدند. در نقلهای اهل سنت چنین آمده: زمانی که حمیده مادر امام کاظم، کنیزی به نام نجمه را از بازار خریداری کرد، پیامبر را در خواب دید که به ایشان فرمود: «این کنیز را به فرزندت (امام کاظم) هدیه کن؛ همانا از این کنیز، فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین اهل زمین است. حمیده نیز چنین کرد و امام، نام نجمه را به طاهره تغییر داد. زمانی که مأمون، امام رضا (علیه السلام) را ولیعهد و خلیفه بعد از خود قرار داد، اطرافیان مأمون از کار خلیفه ناراضی بودند و میترسیدند که خلافت از بنی عباس خارج شود و به بنی فاطمه بازگردد. لذا کینه و نفرت از امام رضا داشتند و منتظر فرصت بری ابراز ین نفرت و کینه بودند؛ تا اینکه قرار گذاشتند امام رضا هرگاه وارد بر خلیفه میشود و خادمان پرده را کنار میزنند تا آن حضرت وارد شود، احدی به امام سلام نکند و به ایشان احترام نگذارند و پرده را برندارند. بعد از ین تصمیم، امام رضا طبق عادت روزانه وارد دالان شدند، اما آنان برخلاف تصمیم خود، ناخودآگاه پرده را کنار زدند تا امام عبور کند. آنها همدیگر را ملامت کردند که چرا پرده را کنار زدهاند. قرار شد که روز بعد چنین نکنند. روز بعد امام رضا وارد شد و بر وی سلام کردند؛ اما پرده را برنداشتند. در این هنگام باد شدیدی وزید و پرده را از حد معمول خود نیز بالاتر زد و امام وارد شد و هنگام خروج نیز همین اتفاق افتاد. آنان دانستند که امام نزد خداوند جایگاه ویژهی دارد و سپس قرار گذاشتند که به آن حضرت خدمت کنند. صوت: روضه آیت الله آقا مجتبی تهرانی در شب شهادت امام رضا(ع) در سال ۹۱
این صوت را از اینجا دریافت کنید
روضه خوانی حجت الاسلام والمسلمین حسین هاشمی نژاد برای امام رضا علیه السلام این صوت را از اینجا دریافت کنید
منبر پای درس مرحوم آیت الله مجبتهدی تهرانی شخصی به امام رضا(ع) عرض کرد: «به خدا سوگند! هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمیرسد». امام رضا(ع) فرمودند: «تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت». شرح حدیث امام رضا(ع) دراین حدیث میفرماید: پدران من را تقوا با شرافت کرد، چرا که امام گناه نمیکند و تقوای الهی را پیشه خود میسازد. به عنوان نمونه، امام سجاد(ع) آن قدر عبادت میکرد که سالی دو بار پیشانیشان را به خاطر اینکه پینه بسته بود، قیچی میکردند به خاطر همین لقب «زینالعابدین» را به ایشان دادند. امام زینالعابدین(ع)، با آن عبادتهاى فراوان و طولانى، عبادت خود را کوچکتر و کمتر از عبادت امام على(ع) قلمداد مىکرد، از شگفتى احوال آن حضرت، آن است که شبها به فقرا کمک میکرد و روزها نخلستانها را آبیاری میکرد و با این حال عبادتهای طولانی داشته است. امام رضا(ع) میفرماید که بهترین مردم، کسی است که تقوایش بیشتر از من باشد و اطاعت بیشتر از خدا داشته باشد. عنایت امام رضا(ع) به آیتالله مجتهدی تهرانی اگر حاجتی داشتی، امام رضا(ع) را سه مرتبه به جان امام جواد(ع) قسم بده که برآورده میشود و من خودم حاجتی داشتم و این کار را کردم و در همان شب آیتالله سیّد محمّد خوانساری را در خواب دیدم و پاکتی را که محتوای بیست هزار تومان بود به من دادند و ضمن آن احوال طلاب را پرسیدند و فرمودند: پول را بین طلبه ها تقسیم کن و وقتی از خواب بیدار شدم، چون نام ایشان «سیّد محمّد تقی» بود، فهمیدم امام جواد(ع) به ما عنایت کردهاند و حاجتم بیشتر از طلبم برآورده شد! چگونه به امام رضا(ع) ارادت پیدا کنیم؟ در حرم امام هشتم علیهالسلام بنشینید، همین که حرم ساعت یک نیمه شب شلوغ است، دو نیمه شب شلوغ است، سرگذشت کسانی را که از امام رضا علیهالسلام شفا گرفتهاند بخوانید، ارادت به امام هشتم(ع) پیدا میکنید و وقتی که به امام هشتم(ع) ارادت پیدا کردید، خداشناس میشوید، اگر امام هشتم علیهالسلام یک رییس جمهور بود، یک مقام دنیایی بود، آیا ساعت دو نیمه شب هم حرمش شلوغ بود؟! رابطه خداشناسی با تماشای حرم رضوی اگر میخواهی خدا را بشناسی، برو به تماشای حرم امام رضا(ع) که هر زمان بروی، دستت به ضریح مبارکش نمیرسد.
یک جرعه از آفتاب ۱۰ حدیث اخلاقی از امام رضا علیه السلام
۱- سه ویژگى برجسته مؤمن لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:۱ـ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. ۲ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ. ۳ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ. مؤمن، مؤمن واقعى نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد: سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پیامبرش و سنّتى از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است، امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است، امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستى و پریشان حالى است.
۲- پاداش نیکى پنهانى و سزاى افشا کننده بدى «أَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ یَعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَةً، وَ الْمُذیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ». پنهان کننده کار نیک [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشکارکننده کار بد سرافکنده است، و پنهان کننده کار بد آمرزیده است.
۳- مقام برادر بزرگتر «أَلاخُ الاکْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الابِ». برادر بزرگتر به منزله پدر است.
۴- ویژگیهاى دهگانه عاقل « لا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَکُونَ فیهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ، وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَیْهِ، وَ لا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ. ثُمَّ قالَ(علیه السلام): أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قیلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ(علیه السلام): لا یَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَیْرٌ مِنّى وَ أَتْقى ». عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد:۱ـ از او امید خیر باشد. ۲ـ از بدى او در امان باشند. ۳ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد. ۴ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد. ۵ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود. ۶ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود. ۷ـ فقر در راه خدایش از توانگرى محبوبتر باشد. ۸ـ خوارى در راه خدایش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد. ۹ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد. ۱۰ـ سپس فرمود: دهمى چیست و چیست دهمى؟ به او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدى را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است.
۵- نشانه سِفله « سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام) عَنِ السِّفْلَةِ فَقالَ(علیه السلام):مَنْ کانَ لَهُ شَىْءٌ یُلْهیهِ عَنِ اللّهِ ». از امام رضا(علیه السلام) سؤال شد: سفله کیست؟فرمود: آن که چیزى دارد که از [یاد] خدا بازش دارد.
۶- صله رحم با کمترین چیز « صِلْ رَحِمَکَ وَ لَوْ بِشَرْبَة مِنْ ماء، وَ أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الأَذى عَنْه ». پیوند خویشاوندى را برقرار کنید گرچه با جرعه آبى باشد، و بهترین پیوند خویشاوندى، خوددارى از آزار خویشاوندان است.
۷- سلاح پیامبران « عَنِ الرِّضا(علیه السلام) أَنَّهُ کانَ یَقُولُ لاِصْحابِهِ: عَلَیْکُمْ بِسِلاحِ الانْبِیاءِ، فَقیلَ: وَ ما سِلاحُ الانْبِیاءِ؟ قالَ: أَلدُّعاءُ». حضرت رضا(علیه السلام) همیشه به اصحاب خود مىفرمود: بر شما باد به اسلحه پیامبران، گفته شد: اسلحه پیامبران چیست؟ فرمود: دعا.
۸- نشانه هاى فهم « إِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ: أَلْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ، وَ الصَّمْتُ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْحِکْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ یَکْسِبُ الْمحَبَّةَ، إِنَّهُ دَلیلٌ عَلى کُلِّ خَیْر ». از نشانه هاى دین فهمى، حلم و علم است، و خاموشى درى از درهاى حکمت است. خاموشى و سکوت، دوستی آور و راهنماى هر کار خیرى است.
۹- حقیقت توکّل « سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام): عَنْ حَدِّ التَّوَکُّلِّ؟ فَقالَ(علیه السلام): أَنْ لا تَخافَ أحَدًا إِلاَّاللّهَ ». از امام رضا(علیه السلام) از حقیقت توکّل سؤال شد. فرمود: این که جز خدا از کسى نترسى.
۱۰- حُسن ظنّ به خدا « أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ، فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ کانَ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِىَ بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْیَسیرُ مِنَ الْعَمَلِ. وَ مَنْ رَضِىَ بِالْیَسیرِ مِنَ الْحَلالِ خَفَّتْ مَؤُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللّهُ دارَ الدُّنْیا وَ دَواءَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِمًا إِلى دارِالسَّلامِ ». به خداوند خوشبین باش، زیرا هر که به خدا خوشبین باشد، خدا با گمانِ خوشِ او همراه است، و هر که به رزق و روزى اندک خشنودباشد، خداوند به کردار اندک او خشنود باشد، و هر که به اندک از روزى حلال خشنود باشد، بارش سبک و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنیا و دوایش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسّلامِ بهشت رساند.
منبع : رجانیوز ![]() ![]() نظرات شما عزیزان: جمعه 13 دی 1392برچسب:روزهای آخر صفر,دختر بدرالدجی ,بدرالدجی,کلام بزرگان اهل سنت,حدیث اخلاقی از امام رضا, :: 15:7
وحید جنتی
آخرین مطالب ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آرشيو وبلاگ ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() نويسندگان پیوندهای روزانه ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |