وبلاگ شخصی من وبلاگ وحید جنتی روزنامه بهار در صفحه نخست شماره ۲۵۳ خود (چهارشنبه اول آبان ۱۳۹۲) سرمقالهای را با عنوان «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟» به قلم سید علیاصغر موسوی غروی، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران منتشر کرد. این یادداشت که به گفته نگارنده آن «نظری است در میان نظرها»، نهتنها از ارجاعات و مصادر متقن برای ادعاهای خود بیبهره است، بلکه آیات قرآن کریم را نیز به صورت تقطیعشده به کار میبرد و به صورت تحریفشده ترجمه میکند. گفتمان وی در این یادداشت نه تنها علیه شیعیان است، بلکه اهل تسنن را نیز هدف قرار میدهد و در وهله بعدی، به نبوت اشکال میکند. امری که نتیجهای جز تفرقهافکنی و نزاع دروندینی ندارد. به زعم کارشناسان، شایسته است نگارنده این یادداشت غیرعلمی که دانشآموخته فلسفه است، ضمن پرهیز از سفسطه و مغالطه، از ورود به مباحث تفسیری و حدیثی که فاقد تخصص در آن است، پرهیز کند. در ادامه، پاسخ حجتالاسلام “جواد ابوالقاسمی” از کارشناسان شبکه جهانی ولایت را در نقد علمی این سرمقاله هتاکانه میخوانید: ![]() متأسفانه شاهد آن بودیم که نویسندهای معلوم الحال که سابقه انکار بسیاری از عقاید مسلم شیعه را در کارنامه خود دارد، در شب عید غدیر، بار دیگر شبهاتی تکراری را به صورت مقالهای بر ضد عقیده شیعه در آورده و آن را به همراه الفاظی زشت و توهین آمیز در صفحه اول یک روزنامه رسمی نشر داده است. البته نویسنده از طرفداران وهابیت درونشیعی است که در حقیقت، با عقاید شیعه دشمنی دیرینه دارند و از یک سو برای سستکردن اعتقادات شیعیان تلاش میکنند و از سوی دیگر مطالب را به اسم شیعه و بر ضد اهل سنت مطرح میکنند تا موجبات جنگ مذهبی را فراهم کنند! سخنانی در مورد نگارنده این مقاله: ۱٫ تحریف ترجمه آیات قرآن و عدم فهم صحیح آن وی حتی توانایی فهم متون ساده عربی را ندارد و ادعای کارشناسی امور دینی و ترجمه چند کتاب را دارد! وی در همین مقاله در ترجمه آیه «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَاما» (بقره ۱۲۴) مینگارد: «ای پیامبر بهخاطر داشته باش که خداوند ابراهیم را برگزید و برای او کلمات خودش را به اتمام رسانید و گفت: ای ابراهیم! (اکنون که کلمات بر تو تمام شده است) من تو را پیشوای مردم قرار میدهم». در حالی که ترجمه آیه چنین است: چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم.» وی از خود کلمات «برگزیدن» را در آیه اضافه کرده و ادعا میکند که کلمات به ابراهیم داده شد تا به وسیله آنها بتواند امامت کند! و در انتها میگوید «و گفت ای ابراهیم» و حال آنکه این جمله «گفت» در واقع اعلام نتیجه امتحان ابراهیم است و نه مرحله بعد از دوره دیدن ابراهیم با کلمات! ۲٫ اهانت به عقاید شیعه و سنی در آن واحد با ادعای دفاع از مذاهب مختلف ! اهانت به مقدسات و نمادهای اهل سنت وی از یک سو مینویسد: «نصب یا تعیین، در خود، مفهوم سلب آزادی و نوعی از بندگی و بردگی را دارد. از اینرو ناقض هدف بعثت رسول اسلام، مذکور در آیه ۱۵۷ اعراف است. بر این پایه حتما رسول اسلام خود ناقض پیامی که آورده است نمیشود» و سپس میگوید: بر همین اساس است که شیعه با نصب عمر توسط ابیبکر و نصب عثمان توسط عمر شدیداً مخالف است و آن را مغایر با کتاب و سنت و متضاد با اصل آزادی انسان قلمداد کرده است. وقتی خدای تعالی در کتاب مجیدش انسان را در قبول دین، ماندن در آن یا خروج از آن آزاد و مخیر گذاشته است، چگونه اذن داده است حاکمان بر این مردم، منتخب و برگزیده آنها نباشند و در این امر با این اهمیت مسلوبالاختیار باشند؟! و معنی این سخنان ، توهین صریح به مقدسات اهل سنت به خصوص خلفای دوم و سوم است و به صراحت خلافت عمر و عثمان را مغایر با کتاب و سنت و اصل آزادی انسان معرفی کرده است که مقام معظم رهبری بارها و بارها به صراحت هرگونه اهانت به مقدسات برادران اهل سنت را گناه و آن را در موقعیت فعلی، چه دانسته باشد یا ندانسته، خیانت و در خدمت دشمنان اسلام معرفی کردهاند! توهین به شیعیان از سوی دیگر با اهانت به شیعیان آنان را مردمی جاهل، دور از قرآن، دارای فهم ناقص و درگیر روایات جعلی و طرفداران تفرقه بین مسلمانان و آتش بیار معرکه و بزرگترین ظالمان معرفی میکند! وی مینویسد: «بنا به فرموده مولی(ع)، شیعیان «به جای آنکه کتاب را امام خود بدانند خود را امام کتاب میدانند» و برخلاف خواست او، بنده جهالت خود شدهاند و مدام بر حق ضایع شده علی در حکومت چند روزه دنیوی میگریند! شیعیان این علی، رسم وی و موعظه او را، که چنگ یازیدن به حبل متین الهی (قرآن) و اتحاد مسلمانان است، کنار نهادهاند و به جای تدقیق و تفقُّه در آیات قرآن و عمل به آنچه خداوند در کتاب از آنان خواسته، اسم علی را با فهم ناقص و ناصحیح خود از آیات کتاب و روایات مجعوله در هم میآمیزند و بر آتش تفرقه و اختلاف مسلمین هیزم میریزند و آتش بیار معرکه میشوند. و در قالب حُبّ و ولایت امیرالمومنین، بزرگترین مظالم را در حق اهداف عالیه، الهی و انسانی شریفترین و زبدهترین گوهر جهان بشریت مرتکب میشوند» حال که علمیت نویسنده و هدف اصلی وی از این نویسه مشخص شد، نگاهی علمی به مطالب مطرح شده توسط وی خواهیم داشت؛ وی در مقاله خود شبهاتی را با سرفصلهای ذیل بیان کرده است: ۱٫ شبهه در خلافت و امامت الهی ۲٫ شبهه در غدیر خم ۳٫ تحریف تاریخ در مورد ارتباطات امیرمومنان علی علیهالسلام با خلفا و حال به بیان تفصیلی شبهات وی و نقد آنها و پاسخ به آنها میپردازیم: شبهه در خلافت الهی تعیین خلیفه الهی نیست و با مشورت مردم است وی برای این ادعای خود دو دلیل مطرح میکند : ا. آیه «وشاورهم فی الامر» و آیه «وأمرهم شورى بینهم» وی مینویسد: «در اینجا نیز اگر مضمون آیه فوق را همان «نصب سیاسی» بپنداریم، با آیاتی ناسازگار میشود که به پیامبر دستور میدهد در اداره دنیای مردم (یعنی همان «امر») با آنان مشورت کند: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر» و «وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَینَهُمْ» پاسخ: مشورت در امور مردمی است اما امامت امری الهی است. این استدلال وی یک مغالطه بسیار ساده است؛ زیرا این استدلال زمانی صحیح است که امامت جزو امور مردم و نه امری الهی باشد زیرا خداوند فرموده است «وأمرهم شورى بینهم» یعنی در اموری که به مردم مربوط میشود حق شورا و مشورت دارند؛ اما آیا در تعیین رکعات یا وقت نماز یا طریقه وضو گرفتن نیز میتوان شورا قرار داد؟! و آیا امامت از نوع امور مردم است یا از نوع امور الهی که مردم در آن حق تصرف ندارند؟! خداوند متعال در قرآن بارها به صراحت امامت و خلافت را امری الهی معرفی کرده است؛ و اولین دلیل همان آیهای است که نویسنده با تحریف ترجمه آن، میخواست به مقصود خود برسد و نیز انتهای آیه را نیز که بر ضد تمام استدلالهای او بود حذف کرد! وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی قَالَ لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (البقرة: ۱۲۴) چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم»، [ابراهیم] پرسید: «از دودمانم[چطور]؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمىرسد». در این آیه به صراحت امامت عهد الهی معرفی شده است و مقامی که خداوند آن را عطا میکند و نه اینکه شخص با شایستگیهای فردی و یا یاد گرفتن برخی کلمات (همان طور که نویسنده ادعا کرده است) به آن برسد! و اگر چنان بود که نویسنده ادعا کرده است، دیگر معنی نداشت ابراهیم این مقام را برای فرزندان خود خواستار شود؛ بلکه، به فرزندان خود این کلمات و روش را میآموخت و آنها نیز همه امام میشدند! همچنین خداوند متعال در این آیه به صراحت امامت را عهد خویش معرفی کرده است! حال چطور این امامت در حد یک امر اکتسابی عادی پایین آورده میشود؟ و صد البته اگر نگارنده آن را کامل ذکر میکرد، دیگر نیازی به این نبود که نه خاطر شیعیان را مکدر کند و نه بی جهت صفحه اول یک روزنامه را به مقاله ضد عقیده خود اختصاص دهد! و نیز آیات کریمه ذیل که در همگی آن جعل تشریعی امام به خدا نسبت داده شده است و نه به مردم: یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ (ص: ۲۶) وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ (الأنبیاء : ۷۳) وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ (القصص:۵) وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً (البقرة : ۳۰) و اهل سنت نیز در معتبرترین کتب خویش به این حقیقت اذعان کردهاند که امامت امری الهی است و حتی رسول خدا (ص) نیز در آن حق تصرف نداشت؛ مسلم نیشابوری در صحیح خویش مینویسد: حدثنی محمد بن سَهْلٍ التَّمِیمِی حدثنا أبو الْیمَانِ أخبرنا شُعَیبٌ عن عبد اللَّهِ بن أبی حُسَینٍ حدثنا نَافِعُ بن جُبَیرٍ عن بن عَبَّاسٍ قال قَدِمَ مُسَیلِمَةُ الْکَذَّابُ على عَهْدِ النبی صلى الله علیه وسلم الْمَدِینَةَ فَجَعَلَ یقول إن جَعَلَ لی مُحَمَّدٌ الْأَمْرَ من بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ فَقَدِمَهَا فی بَشَرٍ کَثِیرٍ من قَوْمِهِ فَأَقْبَلَ إلیه النبی صلى الله علیه وسلم وَمَعَهُ ثَابِتُ بن قَیسِ بن شَمَّاسٍ وفی یدِ النبی صلى الله علیه وسلم قِطْعَةُ جَرِیدَةٍ حتى وَقَفَ على مُسَیلِمَةَ فی أَصْحَابِهِ قال لو سَأَلْتَنِی هذه الْقِطْعَةَ ما أَعْطَیتُکَهَا وَلَنْ أَتَعَدَّى أَمْرَ اللَّهِ فِیکَ مسیلمه کذاب به مدینه آمد و میگفت: اگر پیامبر(ص) خلافت بعد از خود را برای من قرار دهد از او تبعیت میکنم؛ و سپس با جمعیت زیادی از طرفدارانش به مدینه آمد؛ پیامبر(ص) و ثابت بن قیس بن شماس به سوی او رفتند و در دست پیامبر(ص) قطعه چوبی بود؛ وقتی که به مسیلمه و نیروهایش رسیدند، فرمودند: اگر تو از من این تکه چوب را نیز بخواهی به تو نخواهم داد؛ و از امر الهی به خاطر تو تجاوز نخواهم کرد. صحیح مسلم ج ۴ ص ۱۷۸۰ ش ۲۲۷۳ ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: ۲۶۱ ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی و علمای اهل سنت نیز در شرح این روایت، با تصریح به معنایی که شیعیان به آن اعتقاد دارند مینویسند: ولن أتعدى أمر الله فیک أی لا أجیبک إلى ما طلبته مما لا ینبغی لک من الاستخلاف والمشارکة و از امر الهی به خاطر تو تجاوز نخواهم کرد بدین معنی است که آنچه که خواستی و شایسته تو نیست، یعنی خلافت و مشارکت در امر نبوت را به تو نخواهم داد! الدیباج على مسلم ج ۵ ص ۲۹۱، اسم المؤلف: عبدالرحمن بن أبی بکر أبو الفضل السیوطی الوفاة: ۹۱۱ ، دار النشر : دار ابن عفان – الخبر-السعودیة – ۱۴۱۶ – ۱۹۹۶ ، تحقیق: أبو إسحاق الحوینی الأثری یعنی رسول خدا(ص) حتی طبق روایات صحیحه اهل سنت به صراحت امامت و خلافت بعد از خود را امری الهی معرفی میکنند، ولی نگارنده این مطالب سعی دارد چنین القا کند که امامت به نظر شیعه هم الهی نیست. ب. نامه ششم نهج البلاغه: دلیل دوم وی نامه ششم نهج البلاغه است؛ وی مینویسد: به عنوان نمونه امیرالمومنین در نامه ششم نهج البلاغه خطاب به معاویه مینویسد: مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدانسان بیعت با مرا پذیرفتند. پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آنکه غایب است نتواند کرده حاضران را نپذیرد. شورا از آن مهاجرین و انصار است. پس اگر اینان بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود نامیدند، خشنودی خدا هم در آن است… و حال آنکه استدلال به این نامه نیز مغالطه ای بیش نیست. زیرا این نامه امیرمؤمنان، جدای از اینکه در کتب شیعه هیچ سندی ندارد و مرحوم سید رضی آن را از اهل سنت نقل کرده است (و بدین ترتیب برای شیعیان ارزش استدلالی ندارد) خطاب به معاویه و از باب الزام است! ابن ابی الحدید سنی قبل از نقل این نامه چند جمله دیگر را نیز که در کتب اهل سنت آمده است، بیان میکند که حضرت به معاویه نوشتند: وفیه : أما بعد، فإن بیعتی بالمدینة لزمتک وأنت بالشام، لأنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبابکر وعمر وعثمان، على ما بویعوا علیه … بیعت مردم با من در مدینه، با اینکه در شام بودی، ولی بر تو نیز لازم است؛ زیرا همان کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، با من نیز بیعت کردند! شرح نهج البلاغة – ابن أبی الحدید – ج ۳ ص ۷۵ یعنی ای معاویه، اگر تو خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را قبول داری و میگویی بیعت آنان برای همه مردم ملزم بود ، باید بیعت من را نیز بپذیری؛ و اگر خلافت آنان را قبول نداری ، چگونه برای خودت ادعای مشروعیت میکنی با اینکه روی کار آمدن تو به واسطه آنان بود؟! وظیفه پیامبران تعیین خلیفه و حاکم نبود! نویسنده در سخنانی که به صراحت با قرآن در تضاد است مینویسد: «نتیجه آنکه جزو وظایف رسولان الهی، از جمله پیامبر اسلام، تعیین جانشین یا خلیفه، که اصطلاحا نصب میگویند، برای تشکیل حکومت و اداره امور دنیای مردم نبوده است» پاسخ: ظاهرا نویسنده خبر ندارد که در قرآن به صراحت آمده است، مردم برای تعیین خلیفه به پیامبران خویش رجوع میکردند! أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِی لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ (سوره بقره آیه ۲۴۶) آیا از [حال] سران بنى اسرائیل پس از موسى خبر نیافتى آن گاه که به پیامبرى از خود گفتند: «پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم». و در ادامه پیامبرشان به جای آنکه مطابق با نظر نگارنده مقاله به آنها بگوید «ای مردم، ما نباید خلیفه و حاکم تعیین کنیم» به آنان میگوید: وَقَالَ لَهُمْ نَبِیهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا (سوره بقره آیه ۲۴۷) و پیامبرشان به آنان گفت: «در حقیقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است». و نیز در آیه دیگر حضرت موسی علیهالسلام به صراحت به حضرت هارون میگوید: وَقَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی (سوره اعراف آیه ۱۴۲ ) و موسى [ هنگام رفتن به کوه طور ] به برادرش هارون گفت: «در میان قوم من جانشینم باش» نصب خلیفه و جانشین سلب آزادی مردم است! وی با بیان سخنانی عجیبتر مینویسد: «نصب یا تعیین، در خود، مفهوم سلب آزادی و نوعی از بندگی و بردگی را دارد». پاسخ: نصب یا تعیین زمانی سلب آزادی است که از جانب خدا نباشد؛ اما خدایی که مالک تمام حیات انسان است و صلاح او را از خود انسان بهتر میشناسد، اگر شخصی را به عنوان خلیفه معرفی کند، قطعاً دستور او آزادی واقعی برای انسان خواهد بود؛ و شاهد واضح آن، دو آیهای است که در پاسخ قبلی بیان شد و به صراحت روش انبیای الهی در قرآن را برای تعیین خلیفه بیان میکرد! امامت برای همه قابل دسترسی است؟! وی وقتی مقام امامت را که یک مقام الهی است، در حد یک امر بسیار ساده و پیش پا افتاده بشری پایین آورد، مینویسد: امامت امت آنگاه میسر است که انسان پیام هدایت الهی را در خود مجسم و تمام سازد و به مقام خلیفه اللهی نائل شود. علی(ع) نیز چون تمامی کلمات خالق را در خود محقق و صفات جمال او را در خود متجلّی ساخته، به امامت امت، نائل شده است، نه فقط در حیاتش و نه تنها برای پنج سال، که تا قیام قیامت و برای همه دورانها و برای همه انسانها؛ و این همان زعامت کبراست. البته هر آن کس که امامش قرآن باشد و به کتاب و کلام الهی دل بسپارد، بهمثابه الگو و امام برای تمام جهانیان است. یعنی هر کسی که بتواند قرآن را پیاده کند، امام همه جهانیان است و دیگر امامتی الهی وجود ندارد! پاسخ : در ابتدا باید دانست که امامت چیست؟ آلوسی مفسر شهیر اهل سنت در این زمینه در ذیل آیه ۳۰ سوره بقره (إنی جاعل فی الأرض خلیفة) مینویسد: ولم تزل تلک الخلافة فی الإنسان الکامل إلى قیام الساعة وساعة القیام بل متى فارق هذا الإنسان العالم مات العالم لأنه الروح الذی به قوامه فهو العماد المعنوی للسماء والدار الدنیا جارحة من جوارح جسد العالم الذی الإنسان روحه ولما کان هذا الأسم الجامع قابل الحضرتین بذاته صحت له الخلافة وتدبیر العالم این خلافت (از زمان آدم) تا قیام قیامت در انسان کامل باقی خواهد ماند؛ و هرگاه که این انسان از عالم جدا شود، عالم نابود میشود ؛ زیرا او روحی است که بقای این عالم به او است ؛ او رکن معنوی آسمان است، و کل دنیا، تنها یک بخش از اعضای این عالمی است که انسان (کامل) روح آن بدن است! و چون این اسم (انسان کامل) قابل هر دو عالم (ملک و ملکوت) است، میتواند خلیفة الله باشد و عالم را تدبیر کند! روح المعانی ج ۱ ص ۲۲۰ ، اسم المؤلف: العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود الألوسی البغدادی الوفاة: ۱۲۷۰هـ ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت این نظر یک عالم مشهور سنی در مورد مقام خلافت اللهی و امامت است؛ اما آیا واقعا هر انسانی میتواند بدون جعل الهی خلیفة الله شود و تدبیر تمام عالم را به دست گیرد ؟! عقل خود در اینجا به راحتی پاسخ میدهد که خیر! و نیز پاسخ دیگر این اشکال نیز همان روایتی است که نویسنده ترجمه آن را تحریف کرد و آن را به صورت ناقص بیان کرد! همان طور که در پاسخ به اشکال اول گذشت، امامت در قرآن کریم که راهنمای زندگی بشر است ، امری است الهی ، و نه یک امر پیش پا افتاده و عهد الهی به شمار میرود ! حال آیا ممکن است انسانی صاحب این عهد الهی شود در حالی که خداوند متعال خود چنین نخواسته و او را به چنین کاری نگمارده است؟! اگر واقعا چنین مقامی تنها با عمل به قرآن به دست می آمد ، چرا ابراهیم برای فرزندان خود طلب این مقام را کرد؟! وی باید به آنها میگفت بروید و به همین دستورات الهی عمل کنید تا به مقام امامت برسید! خلافت اگر الهی بود حضرت علی آن را بیارزش نمیدانست! وی مینویسد: آیا میشود چیزی که از منظر امیر مومنان (ع) قدر و منزلتش از عطسه بز کمتر است، از طرف خدا باشد و تازه از این فراتر، اتمام نعمت و اکمال دین نیز باشد؟! یا در جای دیگر مینویسد: حکومتی که تاکید فرموده است «زمام شترش را بر گردنش میافکند و رهایش میسازد». پاسخ: اولاً: جالب است که یک آیه به تنهایی میتواند پاسخ تمام این اشکالات باشد! یعنی همان آیه مربوط به امامت حضرت ابراهیم علیهالسلام! و حتی اگر آیات ابلاغ و اکمال (که در بخش بعدی به آنها خواهیم پرداخت) مربوط به امامت نباشد، ولی در آیه مربوط به حضرت ابراهیم علیهالسلام به صراحت این مقام «عهد الهی» توصیف شده است! آیا واقعا عهد الهی در نظر امیرمومنان از عطسه یک بز کمتر است؟! آیا مقام کنترل کل عالم، مثل یک شتر است که بند آن را رها میکنند که هر جا خواست برود ؟! یا آنچه رها میشود تنها خلافتی ظاهری است که رها کردن آن در واقع محروم کردن مردم از نعمتی است که بر آنها واجب بود حق آن را ادا کنند! و نه رها کردن مقام امامت؟! آری خلافتی که زیردستان حضرت در آن، مطیع حضرت نباشند و حضرت نتواند به واسطه آنان حق را برپای دارد، در نزد حضرت از عطسه یک بز نیز کمتر است؛ اما همین خلافت ظاهری نیز اگر موجب توانایی برای گرفتن حق تنها یک مظلوم از ظالم شود، در نزد حضرت ارزشی بس فزون پیدا میکند: ۳۳ – ومن خطبة له علیه السلام عند خروجه لقتال أهل البصرة قال عبد الله بن العباس دخلت على أمیر المؤمنین علیه السلام بذی قار وهو یخصف نعله فقال لی ما قیمة هذا النعل فقلت لا قیمة لها ، فقال علیه السلام والله لهی أحب إلی من إمرتکم إلا أن أقیم حقا أو أدفع باطلا نهج البلاغة – خطب الإمام علی (ع) – ج ۱ ص ۸۰ ثانیا آنچه در روایت امیرمؤمنان مقام و منزلتش از عطسه یک بز کمتر است، دنیا است و نه خلافت بر مسلمانان! و نویسنده تنها بر روی شنیده های متفرقه خویش مقاله را نوشته است اما درست این خطبه است که : ولألفیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من عفطة عنز نهج البلاغة – خطب الإمام علی (ع) – ج ۱ ص ۳۷ و این نشانگر دوری نویسنده از متون روایات و تکیه بر شنیده های جلسات افراد معلوم الحالی است که با مطرح کردن این سخنان سالها است که در راه گمراه کردن مردم تلاش میکنند! طلب خلافت الهی کسب قدرت است! وی مینویسد: «چگونه میتوان تصور کرد که اندیشه علی (ع) معطوف به کسب و حفظ قدرت بوده است؟!» پاسخ: این سخن نیز ناشی از نفهمیدن مقام امامت است! مقام امامت دارا بودن قدرت و خلافت نیست! بلکه به اقرار علمای بزرگ اهل سنت مقام کنترل عالم هستی است! اما نظریه به دنبال قدرت بودن امیرمومنان علی علیهالسلام، نظریه شیعیان نیست؛ و برخلاف گفته نویسنده، این نظریه توسط معروفترین علمای قدیمی اهل سنت مطرح شده است ؛ محمد بن اسماعیل بخاری در این زمینه با مطرح کردن روایتی در مورد شورای شش نفره به نقل از مسور بن مخرمة مینویسد: ثُمَّ دَعَانِی فقال ادْعُ لی عَلِیا فَدَعَوْتُهُ فَنَاجَاهُ حتى إبهار اللَّیلُ ثُمَّ قام عَلِی من عِنْدِهِ وهو على طَمَعٍ وقد کان عبد الرحمن یخْشَى من عَلِی شیئا … فلما اجْتَمَعُوا تَشَهَّدَ عبد الرحمن ثُمَّ قال أَمَّا بَعْدُ یا عَلِی إنی قد نَظَرْتُ فی أَمْرِ الناس فلم أَرَهُمْ یعْدِلُونَ بِعُثْمَانَ فلا تَجْعَلَنَّ على نَفْسِکَ سَبِیلًا عبد الرحمن بن عوف مرا فراخواند و به من گفت علی را صدا بزن؛ من نیز چنین کردم؛ او تا نیمه شب با علی سخن گفت؛ و وقتی که علی از نزد او برخواست «طمع» (به خلافت) داشت! … وقتی که همه جمع شدند ، عبد الرحمن بن عوف (به حضرت علی علیه السلام) گفت: ای علی ، من به امور مردم نگاه کردم و دیدم که کسی را همتای عثمان نمیبینند ! مبادا که گمان باطل بورزی (و به دنبال خلافت بروی) صحیح البخاری ج ۶ ص ۲۶۳۴ ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: ۲۵۶ ، دار النشر : دار ابن کثیر , الیمامة – بیروت – ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷ ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا این روایت به خوبی نشان میدهد در صدر اول تالیف کتب در نزد اهل سنت، دستهای پنهانی تلاش برای سیاه کردن چهره نورانی امیرمومنان علی بن ابی طالب علیه السلام داشتهاند! حضرت علی حق الهی غصب شده برای خود نمیدید! نگارنده مقاله مینویسد: ۵- علی(ع) هرگز از حقی در امر خلافت و حکومت که از جانب خدا برای او در نظر گرفته شده و توسط پیامبر ابلاغ شده باشد، حرفی به میان نمیآورد. پاسخ: این سخنان ، ناشی از کم اطلاعی یا مغرض بودن نویسنده است! در روایات صحیح السند شیعه از امیرمؤمنان علی علیهالسلام روایت شده است که فرمود: أَخْبَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ أَنَّ إِبْلِیسَ ورُؤَسَاءَ أَصْحَابِهِ شَهِدُوا نَصْبَ رَسُولِ اللَّهِ إِیای لِلنَّاسِ بِغَدِیرِ خُمٍّ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ فَأَخْبَرَهُمْ أَنِّی أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وأَمَرَهُمْ أَنْ یبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ. رسول خدا(ص) به من خبر داد که شیطان و رئیسان اصحاب وی، در غدیر خم که رسول خدا(ص) به امر خداوند من را (به امامت) نصب کرد، حاضر بودند؛ و پیامبر(ص) به مردم خبر داد که من از جانشان بر آنها شایستهتر هستم؛ و دستور داد که حاضرین به غائبین خبر برسانند! الکافی، ج۸، ص۳۴۳، ح۵۴۱٫ آیا چنین سخنانی از امیرمومنان علی علیهالسلام که با سند صحیح در کتاب شریف کافی آمده است، با ادعاهای نگارنده مقاله سازگاری دارد ؟! مگر اینکه نگارندهای که آیات قرآن را تقطیع میکرد و ترجمه آن را نیز تحریف می نمود ، اینجا نیز همان روش را به کار برد! همچنین امیرمؤمنان علی علیهالسلام، خطبه شقشقیه را بیان کردند که در کتب شیعه و سنی با چندین سند نقل شده است که به حد استفاضه میرسد و دیگر نیازی به بررسی سند ندارد را فراموش کرده است که فرمودند: أما والله لقد تقمصها ابن ابی قحافة ! … أرى تراثی نهبا! قسم به خدا که فرزند ابوقحافه به زور لباس خلافت را بر تن خویش کرد ! … دیدم که میراثم به غارت میرود! یعنی امیرمومنان هم امامت الهی را مطرح کردهاند و هم غصب خلافت را ! چرا حضرت علی قیام نکرد وی مینویسد: «۷- اگر امیرالمؤمنین فرمان خدا را بر خلافت خود بعد از رسول اکرم(ص) مییافت، آیا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمیکرد که یک تنه شمشیر برکشد و فرمان و عدل خدا را جاری سازد؟! و آیا از دروازه حکمت و شهر علم نبوی بعید نبود که بیان این حق را از وقت حاجت به تأخیر اندازد؟!» پاسخ: اینگونه اشکالات تنها از افرادی خشن و تندخو و بی منطق بر میآید! که گمان میکنند راه حل تمام مسائل دست به شمشیر بردن است! البته نویسنده این مقاله میتوانست به جای امیرمومنان همین مطالب را در مورد رسول خدا(ص) بگوید که «اگر پیامبر فرمان خدا را برای نبوت خویش و تشکیل جامعه اسلامی مییافت، آیا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمیکرد که در ۱۳ سالی که در مکه بود یکتنه شمشیر برکشد و فرمان و عدل خدا را جاری سازد ؟! آیا از پیامبر خدا بعید نبود که بیان این حق را از وقت حاجت به تأخیر اندازد»؟! چطور چنین سخنانی در مورد پیامبر(ص) نمیزنید ؟! با اینکه حضرت ۱۳ سال در مکه شکنجه مسلمان به دست کفار را میدید و شهادت مظلومانه مسلمانان را با تمام وجود لمس میکرد، اما دست به شمشیر نبرد! آیا این به معنی رسالت نداشتن پیامبر(ص) است؟! چطور چنین سخنانی در مورد حضرت هارون علیهالسلام نمیزنید که خلافت او برای موسی در قرآن آمده است اما وقتی که طرفداران سامری گوساله را خدای خود قرار دادند ، و به او هجوم آوردند ، دست به شمشیر نبرد و یکتنه از حق دفاع نکرد؟! البته از کسی که این چنین در مورد مقام امامت بنویسد، بعید نیست که فردا مانند احمد کسروی نبوت را نیز زیر سؤال نبرد! امام زمان قرآن است! وی مینویسد: همین قرآن کامل و تمام است که قادر است امام و پیشوای امت واقع شود. پاسخ: خداوند متعال دو نوع امام برای مردمان قرار داده است: ا. امامی که از جنس خود آنان است؛ که آیات اشاره به این مطلب گذشت؛ مانند امامت حضرت ابراهیم، حضرت لوط، اسحاق و یعقوب که امامت آنان در قرآن به صراحت آمده است و یا حضرت عیسی و رسول گرامی اسلام(ص) که حتی به اقرار اهل سنت امامت دارند، ولی امامت آنان به صراحت در قرآن نیامده است! ب. امامی از جنس کتاب، که در قرآن کتاب موسی و برخی دیگر از انبیا نیز امام معرفی شده است. و طبق روایاتی که اهل سنت و حتی وهابیون آن را صحیح میدانند، رسول خدا(ص) به همین مطلب تصریح کردهاند که: ۴۲۲۲ – إنی تارک فیکم خلیفتین: کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء والأرض وعترتی أهل بیتی وإنهما لن یتفرقا حتى یردا علی الحوض قال الشیخ الألبانی: (صحیح) من در میان شما دو خلیفه بر جای می گذارم، کتاب خدا که ریسمانی است که بین آسمان و زمین کشیده شده است؛ و عترتم اهل بیتم؛ و این دو از تا زمانی که بر حوض وارد شوند از هم جدا نخواهند شد! صحیح الجامع الصغیر (محمد ناصر الدین الالبانی) ج ۱ ص ۴۲۳ و روایاتی نیز در کتب شیعه و سنی وجود دارد که اگر کسی بدون امام از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است: حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا أَسْوَدُ بن عَامِرٍ انا أبو بَکْرٍ عن عَاصِمٍ عن أبی صَالِحٍ عن مُعَاوِیةَ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم من مَاتَ بِغَیرِ إِمَامٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً مسند أحمد بن حنبل ج ۴ ص ۹۶ ش ۱۶۹۲۲، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: ۲۴۱ ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر و صحابه پیامبر(ص) از این کلام حضرت، امام انسانی که بتوان با او بیعت کرد برداشت کردهاند و نه امامی که کتاب خدا باشد: ۱۸۵۱ وَمَنْ مَاتَ وَلَیسَ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً هر کس بمیرد و در گردن او بیعت نباشد به مرگ جاهلی مرده است! صحیح مسلم ج ۳ ص ۱۴۷۸ ش ۱۸۵۱، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: ۲۶۱ ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی مقام امامت در روایات صحیح السند شیعه اما برای اینکه مقام امامت و مفهوم آن در نظر خود ائمه علیهم السلام روشن شود، روایتی را که با سند صحیح از امام صادق علیه السلام در مورد امامت نقل شده است بیان میکنیم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فِی خُطْبَةٍ لَهُ یذْکُرُ فِیهَا حَالَ الْأَئِمَّةِ وصِفَاتِهِمْ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وجَلَّ أَوْضَحَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى مِنْ أَهْلِ بَیتِ نَبِینَا عَنْ دِینِهِ وأَبْلَجَ بِهِمْ عَنْ سَبِیلِ مِنْهَاجِهِ وفَتَحَ بِهِمْ عَنْ بَاطِنِ ینَابِیعِ عِلْمِهِ فَمَنْ عَرَفَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ وَاجِبَ حَقِّ إِمَامِهِ وَجَدَ طَعْمَ حَلَاوَةِ إِیمَانِهِ وعَلِمَ فَضْلَ طُلَاوَةِ إِسْلَامِهِ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وتَعَالَى نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وجَعَلَهُ حُجَّةً عَلَى أَهْلِ مَوَادِّهِ وعَالَمِهِ وأَلْبَسَهُ اللَّهُ تَاجَ الْوَقَارِ وغَشَّاهُ مِنْ نُورِ الْجَبَّارِ یمَدُّ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ لَا ینْقَطِعُ عَنْهُ مَوَادُّهُ ولَا ینَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِجِهَةِ أَسْبَابِهِ ولَا یقْبَلُ اللَّهُ أَعْمَالَ الْعِبَادِ إِلَّا بِمَعْرِفَتِهِ فَهُوَ عَالِمٌ بِمَا یرِدُ عَلَیهِ مِنْ مُلْتَبِسَاتِ الدُّجَى ومُعَمَّیاتِ السُّنَنِ ومُشَبِّهَاتِ الْفِتَنِ فَلَمْ یزَلِ اللَّهُ تَبَارَکَ وتَعَالَى یخْتَارُهُمْ لِخَلْقِهِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ مِنْ عَقِبِ کُلِّ إِمَامٍ یصْطَفِیهِمْ لِذَلِکَ ویجْتَبِیهِمْ ویرْضَى بِهِمْ لِخَلْقِهِ ویرْتَضِیهِمْ کُلَّمَا مَضَى مِنْهُمْ إِمَامٌ نَصَبَ لِخَلْقِهِ مِنْ عَقِبِهِ إِمَاماً عَلَماً بَیناً وهَادِیاً نَیراً وإِمَاماً قَیماً وحُجَّةً عَالِماً أَئِمَّةً مِنَ اللَّهِ {یهْدُونَ بِالْحَقِّ وبِهِ یعْدِلُونَ} حُجَجُ اللَّهِ ودُعَاتُهُ ورُعَاتُهُ عَلَى خَلْقِهِ یدِینُ بِهَدْیهِمُ الْعِبَادُ وتَسْتَهِلُّ بِنُورِهِمُ الْبِلَادُ وینْمُو بِبَرَکَتِهِمُ التِّلَادُ جَعَلَهُمُ اللَّهُ حَیاةً لِلْأَنَامِ ومَصَابِیحَ لِلظَّلَامِ ومَفَاتِیحَ لِلْکَلَامِ ودَعَائِمَ لِلْإِسْلَامِ جَرَتْ بِذَلِکَ فِیهِمْ مَقَادِیرُ اللَّهِ عَلَى مَحْتُومِهَا فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَى والْهَادِی الْمُنْتَجَى والْقَائِمُ الْمُرْتَجَى اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِکَ واصْطَنَعَهُ عَلَى عَینِهِ فِی الذَّرِّ حِینَ ذَرَأَهُ وفِی الْبَرِیةِ حِینَ بَرَأَهُ ظِلًّا قَبْلَ خَلْقِ نَسَمَةٍ عَنْ یمِینِ عَرْشِهِ مَحْبُوّاً بِالْحِکْمَةِ فِی عِلْمِ الْغَیبِ عِنْدَهُ اخْتَارَهُ بِعِلْمِهِ وانْتَجَبَهُ لِطُهْرِهِ بَقِیةً مِنْ آدَمَ وخِیرَةً مِنْ ذُرِّیةِ نُوحٍ ومُصْطَفًى مِنْ آلِ إِبْرَاهِیمَ وسُلَالَةً مِنْ إِسْمَاعِیلَ وصَفْوَةً مِنْ عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ لَمْ یزَلْ مَرْعِیاً بِعَینِ اللَّهِ یحْفَظُهُ ویکْلَؤُهُ بِسِتْرِهِ مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِیسَ وجُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ ونُفُوثُ کُلِّ فَاسِقٍ مَصْرُوفاً عَنْهُ قَوَارِفُ السُّوءِ مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا مَعْرُوفاً بِالْحِلْمِ والْبِرِّ فِی یفَاعِهِ مَنْسُوباً إِلَى الْعَفَافِ والْعِلْمِ والْفَضْلِ عِنْدَ انْتِهَائِهِ مُسْنَداً إِلَیهِ أَمْرُ وَالِدِهِ صَامِتاً عَنِ الْمَنْطِقِ فِی حَیاتِهِ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّةُ وَالِدِهِ إِلَى أَنِ انْتَهَتْ بِهِ مَقَادِیرُ اللَّهِ إِلَى مَشِیئَتِهِ وجَاءَتِ الْإِرَادَةُ مِنَ اللَّهِ فِیهِ إِلَى مَحَبَّتِهِ وبَلَغَ مُنْتَهَى مُدَّةِ وَالِدِهِ فَمَضَى وصَارَ أَمْرُ اللَّهِ إِلَیهِ مِنْ بَعْدِهِ وقَلَّدَهُ دِینَهُ وجَعَلَهُ الْحُجَّةَ عَلَى عِبَادِهِ وقَیمَهُ فِی بِلَادِهِ وأَیدَهُ بِرُوحِهِ وآتَاهُ عِلْمَهُ وأَنْبَأَهُ فَصْلَ بَیانِهِ واسْتَوْدَعَهُ سِرَّهُ وانْتَدَبَهُ لِعَظِیمِ أَمْرِهِ وأَنْبَأَهُ فَضْلَ بَیانِ عِلْمِهِ ونَصَبَهُ عَلَماً لِخَلْقِهِ وجَعَلَهُ حُجَّةً عَلَى أَهْلِ عَالَمِهِ وضِیاءً لِأَهْلِ دِینِهِ والْقَیمَ عَلَى عِبَادِهِ رَضِی اللَّهُ بِهِ إِمَاماً لَهُمُ اسْتَوْدَعَهُ سِرَّهُ واسْتَحْفَظَهُ عِلْمَهُ واسْتَخْبَأَهُ حِکْمَتَهُ واسْتَرْعَاهُ لِدِینِهِ وانْتَدَبَهُ لِعَظِیمِ أَمْرِهِ وأَحْیا بِهِ مَنَاهِجَ سَبِیلِهِ وفَرَائِضَهُ وحُدُودَهُ فَقَامَ بِالْعَدْلِ عِنْدَ تَحَیرِ أَهْلِ الْجَهْلِ وتَحْییرِ أَهْلِ الْجَدَلِ بِالنُّورِ السَّاطِعِ والشِّفَاءِ النَّافِعِ بِالْحَقِّ الْأَبْلَجِ والْبَیانِ اللَّائِحِ مِنْ کُلِّ مَخْرَجٍ عَلَى طَرِیقِ الْمَنْهَجِ الَّذِی مَضَى عَلَیهِ الصَّادِقُونَ مِنْ آبَائِهِ فَلَیسَ یجْهَلُ حَقَّ هَذَا الْعَالِمِ إِلَّا شَقِی ولَا یجْحَدُهُ إِلَّا غَوِی ولَا یصُدُّ عَنْهُ إِلَّا جَرِی عَلَى اللَّهِ جَلَّ وعَلَا. الکافی، ج۱، ص۲۰۳٫ «امام صادق(ع) در خطبهاى که ویژگیها و صفات امامان را بیان میکند، میفرماید: همانا خداى عز و جل به وسیله ائمه هدى از اهل بیت پیامبر ما دینش را آشکار ساخت و علمش را روشن نمود و براى آنان باطن چشمههاى علمش را گشود، هر که از امت محمد حقِ واجبِ امامش را بشناسد، طعم و شیرینى ایمانش را بیابد و فضل خرمى اسلامش را بداند؛ زیرا خداى تبارک و تعالى امام را به پیشوائى خلقش منصوب کرده و بر روزی خواران اهل جهانش حجت قرار داده و تاج وقارش بر سر نهاده و از نور جباریتش به او پرتو افکنده با رشتهاى الهى تا آسمان کشیده که فیوضات خدا از او منقطع نمیشود و آنچه نزد خداست جز از طریق واسطههای او به دست نیاید و خدا اعمال بندگان را جز با معرفت او نمیپذیرد. آنچه از امور مشتبه تاریک و سنتهاى مشکل و فتنههاى ناآشکار بر او وارد شود، حکمش را میداند. خداى تبارک و تعالى همواره امامان را براى رهبرى خلقش از اولاد حسین و از فرزندان بلا واسطه هر امامى براى امامت بر میگزیند و انتخاب کند و ایشان را براى خلقش میبپذیرد و میبپسندد، هر گاه یکى از آنها از دنیا برود، از فرزندان او امامى بزرگوار آشکار و رهبرى نوربخش و پیشوایى سرپرست و حجتى دانشمند براى خلقش نصب میکند. آنان از طرف خدا پیشوایند، به حق هدایت میکنند و به حق داورى مینمایند، حجتهاى خدا و دعوت کنندگان به سوى خدایند، از طرف خدا مخلوق را سرپرستى کنند. بندگان خدا به رهبرى آنها دیندارى میکنند و شهرها به نورشان آباد میشود و ثروتهاى کهنه از برکتشان فزونى مییابد، خدا ایشان را حیات مردم و چراغهاى تاریکى و کلیدهاى سخن و پایههاى اسلام قرار داده و مقدرات حتمى خدا بر این جارى شده است. پس امام همان برگزیده، پسندیده، رهبر، محرم اسرار و امید بخشى است که به فرمان خدا قیام کرده است، خدا او را براى این برگزیده و در عالم ذر که او را آفریده، زیر نظر خود پرورانیده و او را همچنان در میان مردم ساخته است، در عالم ذر پیش از آنکه جاندارى پدید آید، امام را مانند سایهاى در سمت راست عرش آفریده و با علم غیب خود، به او حکمت بخشیده و او را برگزیده و براى پاکیش انتخابش کرده است.
آخرین مطالب ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آرشيو وبلاگ ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() نويسندگان پیوندهای روزانه ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |